Saturday, February 11, 2006

Maybe The Moon Was Full...

هر وقت حالم گرفتست و اعتماد به نفسم داره ته دره سیر می کنه
یه سر می رم – کنارها و – شهرهای لب دریا و انقدر زل میزنم
به آدمهایی که با ماشینهای آلمانیشون دارن میرن تو ویلاهای خداتومنیشون
تا برگردن و شاکی بهم نگاه کنن. بعد با یه پوزخند سرمو بر میگردونم و
خوشحال و خنـدان به خیال اینکه بالاخره بهم حسودیشون شده
دستامو میکنم تو جیبامو سوت زنان از جلوشون رد میشم
---
چه ساده اند این مردمان ویلا نشین
این همه پول میدن بالای ماشینهای مدل بالاشون
که به کلاس بالا و دماغ سربالاترشون بیاد تا بتونن توی فشن شوی خیابوناشون
بیشترین توجه رو به خودشون جلب کنن و حرفی برای گفتن داشته باشن در حالیکه همشون
به پیکان جوانان گوجه ای عاریه ای آقای راننده خیره شدن و پلک نمیزنن

No comments:

Post a Comment